داستان هیرو های دوتا وارکرافت Earthshaker
Hero Introduction
Although the Earthshaker is a strength hero, his real power lies in his spells. With a well-placed Echo Slam, Raigor can single-handedly level an entire team of enemies if they are foolish enough to bunch together. His Fissure spell is very versatile. While it deals decent damage along with a stun, it also creates an impassible wall of rock for several seconds. A skilled Earthshaker can use this to his advantage, blocking enemy movement and trapping hapless foes between a rock and a hard place. Enchant Totem gives him a significant damage boost for one attack, and his passive Aftershock ability causes a minor stun and damage effect under him every time he casts one of his spells. Although he is one of the more difficult heroes to use to his full strength, he is also one of the most deadly heroes in skilled hands.
گرچه Earthshaker یک قهرمان Strength است اما قدرت اصلی او در Spell هایش است. با استفاده از Echo Slam در مکان مناسب او می تواند به تنهایی یک تیم را از پای در بیاورد البته اگر به اندازه کافی ابله باشند که نزدیک هم حرکت کنند. قدرت Fissure او بسیار کارامد است. این قدرت او علاوه بر آسیب زدن و Stun کردن دیواری از سنگ برای چند ثانیه درست می کند. یک Earthshaker ماهر می تونه از این دیوار استفاده کنه و جلوی حرکت دشمن رو بگیره. قدرت Enchant Totem به میزان قابل توجهی قدرت آسیب او را برای یک ضربه افزایش می دهد و قدرت Aftershock که باعث یک Stun کوتاه و آسیب کمی می شود. گرچه استفاده از Earthshaker سختر از قهرمان های دیگر است اما همچنین یکی از مرگبارترین قهرمان ها است.
Background Story
In the barren-lands, tales spoke of tauren sages reaping the essence of dirt. Their consciousness melds with the brown beneath them. The loam becomes the conduit of their mental thought and reality. These warriors were feared for they could summon massive ruptures at their mere whim. So tremendous was their power that their magic leaks out of the earth violently with every spell. Sadly these sages mysteriously faded from the land. When the World Tree was threatened, couriers searched for these mighty ones but found just one. A young adept, Raigor Stonehoof, seeks battle to weave new tales of these shamans.
در افسانه های زمین های بایر از توتنی گفته شده که ماهیت پلیدی ها را از بین می برد. هوشیاری آنها از قهوه ایی بودن ته آنها مشخص می شود(طبق ترجمه). لجن به فکر و مغز آنها راه پیدا می کند. وحشتی که از این جنگجویان وجود دارد به این علت است که در صورتی که به مرداب یا حریم آنها وارد شوید می توانند زخم ها یا پارگی های وسیعی ایجاد نماید. نکته وحشتناکی که در مورد قدرت آنان وجود دارد این است که با خواندن ورد می توانند چیز های سنگ مانندی را با قدرت از زمین خارج کنند. این نوع از sage ها می توانند در زمین ناپدید شوند. هنگامی که World Tree مورد تهدید قرار گیرد ، قاصد ها به دنبال آنها می گردند اما تنها می توانند یکی از آنها را پیدا کنند. استاد ماهر و جوان Raigor Stonehoof در جستجوی نبرد و جنگ است تا افسانه هایی جدید از این شمن ها خلق کند.
Like a golem or gargoyle, Earthshaker was one with the earth but now walks freely upon it. Unlike those other entities, he created himself through an act of will, and serves no other master. In restless slumbers, encased in a deep seam of stone, he became aware of the life drifting freely above him. He grew curious. During a season of tremors, the peaks of Nishai shook themselves loose of avalanches, shifting the course of rivers and turning shallow valleys into bottomless chasms. When the land finally ceased quaking, Earthshaker stepped from the settling dust, tossing aside massive boulders as if throwing off a light blanket. He had shaped himself in the image of a mortal beast, and named himself Raigor Stonehoof. He bleeds now, and breathes, and therefore he can die. But his spirit is still that of the earth; he carries its power in the magical totem that never leaves him. And on the day he returns to dust, the earth will greet him as a prodigal son.
مانند رودی که بی آب معنی ندارد یا ماننده جسمی که که بی روح توان ندارد ، ریگور ، با زمین یکی بود ، اما اکنون قسمتی جداست که بر رویش قدم میگذارد. برخلاف بقیه ، او خود را در ذهن خود تعلیم داد و استادی نخواست. در خواب های بی قرارش در دره ای تنگ و در اعماق سنگی اش ، روزنه ی نوری از زندگی بالای سرش به مقصدی بی پایان میرود. اکنجکاوش اش رشد یافت. در طی فصل لزرش ها ، قله های کوه Nishai با از خواب بیدار شدن کن بهمنی به لرزه در اوردند ، لرزه ای که مسیر رود خانه ها را تعیین می کرد و دره ها را به شکاف هایی بی پایان تبدیل می کرد . وقتی بهمن به پایان رسید ، ریگور از میان خاکستر ساکن قدم به بیرون گذاشت… تخته سنگ های عظیم الجثه را جوری به اطراف پرتاب میکرد که انگار دارد پتویی نازک را رها می کند. او خود را موجودی برگ و مهلک دید و اسم خود را Raigor Stonehoof گذاشت.. اکنون از او خون میرود ، نفس می کشد ، ممکن است بمیرد ، ولی روحش هنوز قسمتی از زمین خواهد ماند. او قدرت سحر امیز زمین را در روح سنگی که در دستش هست نگه میدارد ، سنگی که هیچ وقت تنهایش نخواهد گذاشت ، و روزی که به خاکستر می گردد ، زمین او را به عنوان پسر پر تجمل خود ، دوباره خوشامد می گوید.
